دلبری کن..سخت محتاجم به این دل بردنت
خب ببَر... کاری ندارم من به حاصل بردنت
در فرائض عشق بازی کار ِ هر ناچیز نیست
لذّتی دارد پس از آن تا نوافل بردنت
با دعای عهد چون صبحی سحر خیزی کنم
نقص ِ پیمان می کنی هنگام ِ کامل بردنت
قول دادی .. پای قولت باش... تیغت را بکش
در صفم.. تا کی رسد سوی مقاتل بردنت
در رکوع و سجده ات انفاق معنا می شود
رسم ِ انگشتر به انگشتان ِ سائل بردنت
گفت: جاء الحق.. از آن پس فهم ِ ما تغییر کرد
منطقی دارد هیاهوهای باطل بردنت
عشق کی آسان شود در پیچ و خمّ ِ موی تو؟!
شرح ِ اسفار است اجمالی ز مشکل بردنت
اقتدار جنون
:)
:)
فصل الخطاب عقل جنون بود و جان ِ ما