چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

بی تابی

دیوانه شدم بس که دلم تاب نیاورد

از بس که برایم غزلی ناب نیاورد


روح القدسم حال مرا درک نکرده

در شان خرابی ِ قلم باب نیاورد


دل خسته ام از قصه ی بیداری و تشویش

امنیّت آغوش ِ توام خواب نیاورد


در من نه نشاطی است نه امید حیاتی

تیغی کسی از جانب ارباب نیاورد


من مانده ام و عهد و ... وفایی که نکردم

سقای حرم رفت ولی آب نیاورد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد