از عشق گریزی نیست...از صورت زیبا هم
از انس به بانویی در قصه و رویا هم
اینکه من و او تنها زیر ِ غزل ِ باران
در حال ِ قدم رنجه بر خاطره ها با هم ...
باشیم و فقط چیزی از جنس ِغزل باشد
بین من و او ... بعداً ... دو تا دل ِ رسوا هم
باید برود از بین... هر چیز میان ما
یک حرف اگر باشد یا نقطه و کاما هم
ای بانوی رویایی که واقعیت داری
با ما تو مکن کاری که خاطره... با ما هم؟!
خیـــعلی خوب بود.
فضای عالی ای داشت
باید برود از بین...هر چیز میان ما
یک حرف اگر باشد یا نقطه و کاما هم
معرکه بود!
اینو نتونستم خوب بخونم : باشیم و فقط چیزی از غزل باشد
باشیم و فقط چیزی از یک غزلی باشد...
جسارت بود البته. ببخشید
سلام
کیفمان کوک شد
کی زن میگیری حال و هوای رویاهات عوض شه داداش؟
سلام حسین جون... نیستی تو پلاسااا... حواسمون هس
میگیریم ایشالا :)
در من نبودن تو موج میزند
غریق نجاتی ندارم غرق میشوم