اگر که بند به بندِ تنم جدا بشود
هلا که بیرقِ مجنونی اَم رها بشود
غریبه اَم ز هر آنچه حسین(ع) کم دارد
به این امید که دل با تو آشنا بشود
به اشک غسل و به پیراهنِ سیاه کفن
چه می شود اگر آخر نصیبِ ما بشود
بنا نبود که ما بیش از این نفس بکشیم
نفس بزن که شهادت مگر بنا بشود
زکاتِ بودنمان هم نمی شود بدهیم
تمامِ عمر اگر وقفِ روضه ها بشود
ز دردِ خویش هر انچه که هست می گیریم
خدا نیاورد این دردها دوا بشود
دعای نیمه شبی را خرابِ رندان کن
دوباره روزیِ مان رزقِ کربلا بشود
نیستید جاتون خالیه...
دلم می خواد این شعر رو پست کنم
نمی کنم ولی
خودتون بیاید
خیلی در خور و شایسته بود.
ممنون
لطف شما مسبوقه
یا علی ع
بالاخره یا ما از رو میریم یا شوما.
فیلم در نیار مردونه.
روزگار به سهم خودش دهنمونُ سرویس کرده. حالا شوما هم هی به این غیبت و عزلتت بیفزا تا فراق دوستان٬ این دهنسرویسیُ به غایت برسونه.
بیبینم به کوجا میرسی.
احمد... احمد... احمد
:)
های سِر
این اشعاری که توی پلاس زحمت میکشین مینویسین اینجا هم بذارید
پلیــــــز
اکسز وبلاگ راحتتره
قبلا مرسی
تقریبن مخطبای بلاگ و پلاس یکی هستن برا همین نسبتشون رو عموم و خصوص من وجه قرار دادم.
ولی چشم. سعی میکنم بذارم
عموم و خصوص من وجه...
اوکی ! :)
بایت سعیتون سپاس