چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

من پشتِ سرم حرف زیاد است همیشه!


کاش می شد واقعیت ها همه رویا شوند

تا که آدم های کوچک، هیچ و ناپیدا شوند

 

کاش بابِ گفتگو بینِ من و ما باز بود

تا که این سوء تفاهم ها... تفاهم ها شوند

 

کاش آنهایی که در مردابِ ماندن مانده اند

لحظه ای با شوقِ رفتن از زمینی پا شوند

 

کاش این بی معرفت هایی که آدم گونه اند

در قیامت نه!... همینجا زودتر رسوا شوند

 

کاش بعضی ها فقط یک ذرّه وجدان داشتند

کاشِ مرد و زن مریدِ مردیِ مولا(ع) شوند

 

دیر یا زود این تشتّت رو به وحدت می رود

خوب یا بد قطره ها باید همه دریا شوند

 

شاخه های یخ زده نوروز را گُل می دهند

روسیاهی رنگِ هیزم هاست تا معنا شوند


غافل ای دل... هیچ کس آماده ی این بزم نیست

مانده تا این عقل های جن زده... شیدا شوند

 

کاش... اما کاش ها رویای کالِ شاعری ست... که نفهمیدست "من"ها کار دارد "ما" شوند...

 

شاعران تنها تر از آنند که با رفتنِ ...    چند آدم از کنارِ شعرشان تنها شوند


{تکمله} 

کاش می فهمید دل... هر جا که باشد کربلاست

تا تمامِ روزهایش روزِ عاشورا شوند...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد