دوستی را دیدم که از شبکهی اجتماعی گوگل پلاس هم را میشناختیم. گفت پلاس در حال تعطیلی است، البته این را هم گفت که خیلی قبلتر به اینستاگرام و توییتر کوچیده؛ آلترناتیو بلاهت هم قاعدتا چیزی درهمان وزن و ردیف است. کاری ندارم...
چیزهایی برایم زنده شد. به ذهنم آمد پلاس اولین فضایی بود که شعرهای دستنویس و ناپختهام را از توی دفترچههایی که داشتم بیرون کشید و در مواجهه با مخاطب - که نداشتم، حتی یک نفرش را - تشویقم کرد بیشتر بنویسم. همان اوایل بود که برای تجمیع شعرهایی که بعضا آنلاین مینوشتم! این بلاگ را راه انداختم. گرچه به نظرم شعرها در جو شبکهی اجتماعی و شلوغی، بعضا با لایکهای معتنابهی مواجه میشدند، اما چند مخاطبی که شکوه شعر را قدر میدانستند و دلبستهی کلمه بودند، کافی بود تا پشیمانیام از انتشار عود نکند.
راستش انتشار حکم تیزاب را دارد برای چاهِ گرفته. شعر هر قدر هم شخصی باشد باز نیازمند بروز است، حتی شده برای یک نفر. اما در زمانهی عسرت که ابزارهای انتشار بسیارند و کثرت رابطهها بیشمار، شاعران اگر بنا به دریافت چیزی دارند مجبورند به خلوت خمول و عزلت، وگرنه به بهانهی پیشرفت و چاپ کتاب و جشنواره و ... از شعر فاصله میگیرند.
از پلاس به دو جهت ممنونم، اول اینکه به من آموخت که نسبت شعر با مخاطب چگونه است و سپس اینکه ماهیت زمانهای که مردمانش را بند رسانه کرده بیش از قبل به من شناساند.
روزهایی که در حال تخلیه بودم این دو بیت را نوشتم:
در همیم و برون از این وادی
همه در جستجوی یکدیگر
روحمان را فروختیم به هیچ
ردّ پاییم روی یکدیگر
بنویس. هر از چندی سر میزنم به اینجا که شعرهایت را بخوانم. نمیدانم که کامنتم را میبینی یا نه. همدیگر را هم نمی شناسیم. شاید چندبار اتفاقی از کنار هم رد شده باشیم در عشاق الحسین. بهر حال. رد پاییم روی یکدیگر
مخلص عشاق