دردهای مشترک داریم با هم می کشیم
عاقبت هم خوب با این دردها دَم می کشیم
تا قیامت هم ملامت سهم چشم لیلی است
هرچه مجنونیم ما از دستِ آدم می کشیم
حالِ ما حالیبهحالیها چنان آشفته است
در میان خنده میگرییم و آهم میکشیم
از همه داریم زخمِ خاصِ خود را می خوریم
از رفیق و نارفیق و خویش و عالم می کشیم
نشئگی ِ این دو نخ سیگار هم بی فایدهست
ای به روی چشم مادر... بیشتر کم می کشیم
خسته از این روزهای تلخ و تکراری و پوچ
پیکرِ بی جانِ خود را تا محرّم می کشیم