دل را میان هر ورقی جستجو کنم
شاید که حُکم چشم تو را با تو رو کنم
تکخالِ این قمار هم انگار دست توست
با این حساب ترک دل و آبرو کنم
پهن است با خیال تو هر شب همین بساط
گاهی نمی شود همه را بازگو کنم
ناچار باید از غم بیمرهمی خویش
با تیغ زخمههای دلم را رفو کنم
من که به دام چشم تو افتاده دیدهام
دیگر کدام آینه را آرزو کنم؟!