چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

طلسم حیرتم و یک نفس قرارم نیست...


هر که درد عشق را یک شب تحمل کرده باشد
یا بدون هیچ معشوقی تغزل کرده باشد

خوب می‌داند که راهی غیر چشمانی ندارد
یا مگر با تیغ ابرویی تعامل کرده باشد

آنچه پنهان است را پیدا نخواهی کرد ای دل
گرچه در جمعیت دیوانه‌ای گل کرده باشد

آه هرگز صورتی بر آینه جاری نکرده
مثل آبی کز عطش‌ عمری تغافل کرده باشد

باز هم سالی گذشت و دردهای کهنه نو شد
گریه باید روضه‌ای را هم تامل کرده باشد

سینه‌زن از دل فقط گرد و غباری می‌تکاند
عارفی شاید که در این سرّ تعقل کرده باشد

ما قفس‌مانوس بودیم و هوا حالی به حالی
تا به پرهای عَلَم بالی توسل کرده باشد


نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:24 ق.ظ

بسیار زیبا

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد