چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

نوبت محرّم شد...


ای دل هلال ماه چو تیغی کشیده است

زخمی بزن که نوبت مرهم رسیده است


سالی گذشت و نام حسین(ع) از لبم نرفت

شکر خدا نسیم محرّم دمیده است


هرچند سینه‌ها به عطش خو گرفته‌اند

چشمان‌مان به لطف غمش آبدیده است


دل سنگ هم که باشد و سنگین، شکستنی است

در روضه‌ای که قامت غم را خمیده است


کام فرات اگر ز لبش بی نصیب ماند

خنجر برای بوسه سرش را بریده است


عریان شنید و... طاقت و تابش تمام شد

دیوانه‌ای که چاک گریبان دریده است


تقدیر چون رسیدن ما را دریغ کرد

آیینه دید و گفت و دل ما شنیده است


دیگر به ظرف هیچ کسی لب نمی‌زند

هر کس که طعم چای عراقی چشیده است


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد