ای دل هلال ماه چو تیغی کشیده است
زخمی بزن که نوبت مرهم رسیده است
سالی گذشت و نام حسین(ع) از لبم نرفت
شکر خدا نسیم محرّم دمیده است
هرچند سینهها به عطش خو گرفتهاند
چشمانمان به لطف غمش آبدیده است
دل سنگ هم که باشد و سنگین، شکستنی است
در روضهای که قامت غم را خمیده است
کام فرات اگر ز لبش بی نصیب ماند
خنجر برای بوسه سرش را بریده است
عریان شنید و... طاقت و تابش تمام شد
دیوانهای که چاک گریبان دریده است
تقدیر چون رسیدن ما را دریغ کرد
آیینه دید و گفت و دل ما شنیده است
دیگر به ظرف هیچ کسی لب نمیزند
هر کس که طعم چای عراقی چشیده است