بنا نبود که دیوانهای چنین باشم
همه به وصل تو دلشاد و من حزین باشم
بنا نبود پس از سوختن ز داغ فراق
دوباره در غم هجرِ تو آتشین باشم
تو آمدی به دلم ای بُتِ تمام عیار
که در تحیّر مابین کفر و دین باشم
چه کردهای به همان غمزهای که میدانی
که در وفور غنا نیز مستکین باشم
اگر به خاک نشستم مکن بلند مرا
که قصد کردهام از عشق تو همین باشم
تمام معنی هستی به زیر قبهی توست
به اشک در پی پیوند حا و سین باشم
مزار عشق مصاریع قلب عشاق است
خدا نصیب کند با تو اینچنین باشم
چهل شب است که با گریه گشتهام جاری
مگر که قطرهی دریای اربعین باشم