وقتی برای زخمهایت مرهمی نیست
یعنی به غیر از تیغ با تو محرمی نیست
ای عشق، بیرحمانه بر ما رحم کردی
تنها میان سیلی از غمها... غمی نیست
دائم تو را در خاطرم دارم... چه کردی؟
با لحظههایی که بدون تو دمی نیست
ما جز نداری هیچ دارایی نداریم
دستان خالی هم خودش چیز کمی نیست
در پیچ و تاب گیسویش تنهاترینیم
دیوانه میداند که آنجا "با همی" نیست
ای دل به جز شش گوشه در هرجای هستی
جایی برای دردهای آدمی نیست