غلط کردم اگر گفتم هر آغاز آخری دارد
که دردِ عشق هر لحظه شروع دیگری دارد
مرا پیچید در رنج و تغافل رفت از یادم
نمیدانم دلم کی حال و روز بهتری دارد
نگاهی چشمهای خشک ما را آب و جارو زد
خدا را شکر کوچهباغمان برگ و بری دارد
فراوان جمع کردم هیزم از هر چیز غیر از او
که ققنوس از همین آتش زدن خاکستری دارد
اگر سیمرغ خود باشیم ای مرغانِ تنهایی
به سیرِ هفت وادی جمعان بال و پری دارد،(؟)
نه رفتنهای بیهوده عوض کردهست حالم را
نه حالا ماندنم فرقی به حال دیگری دارد
فَأَوْحَى عشق مَا أَوْحَى، غزل پشتِ غزل آمد
هنوز این قومِ غافل از خودش پیغمبری دارد
دو چشم آوردهام بر چشمهی جوشان غمهایش
مگر این کاسهها جز اشکهایش مشتری دارد
ببین ساقی خودش لبتشنه و سیراب شد لبها
اگر زیر علم باشی، حرم آبآوری دارد
به گوشِ دل شنید از نِی حکایات جدایی را
تنش شاید زمینگیر است، در بالا سری دارد
احسنت
ببخشید بی ادبی میکنم ولی این بیت رو به نظرت آخر مصرع اولش اینجوری میشد خوب نمیشد؟
دو چشم آوردهام بر چشمهی جوشان چشمانش
مگر این کاسهها جز اشکهایش مشتری دارد
ممنون
عالی.. به سیاقِ همیشه .
دلمون تنگتون بود.
ماهارو اینقدر منتظر نذارید! ؛)
مخلصیم
بر آستانِ امیدِ باطل... خجل مکن انتظارِ خود را