چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

پیدا


اگر راهی شود با این تحیّر از قضا پیدا
ز شهر و خانه‌مان گم می‌شوم در جاده‌ها پیدا

چه آمد بر سر این شهر در غوغای تنهایی
هزاران مرد و زن در ناله‌های بی‌صدا پیدا

به رغمِ نیستی هستم! چه بیداریِ در خوابی...
تمام رنجِ هستی هست از چشمان ما پیدا

به خونِ پایمالِ عاشقانت غوطه می‌خوردم
مگر نبضِ حیاتم باشد از رنگِ حنا پیدا

برای فعلِ رفتن صرف کردم مانده‌ی خود را
که پایانی است پنهان بعد از آن آغاز ناپیدا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد