چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

صحبتِ بی‌گفتگو

صحبتِ بی‌گفتگویی داشتم با خامشی

برق زد جرأت، لبی وا کردم و تنها شدم

بیدل


در سرم بود که دیوانه شوم با غم عشق

نیست هیچ آینه‌ای روبرویم محرم عشق


زخم‌ها بس که عمیق است ندارم آهی

تا شود زودتر از مرگ مگر مرهم عشق


ما چه بودیم، گِلی خفته و آشفته شدیم

از زمانی که دمیدند به جان‌ها دم عشق


گره‌ وا کرد ز زلفش، گره‌ای بست به دل

ما هم آواره‌ترین در طی پیچ و خم عشق


طالع بخت مرا هرچه منجم می‌دید

در نیاورد سر از قاعدهٔ مبهم عشق


عشق بی‌رحم‌ترین بود و نمی‌دانستم

دلِ سودازده آخر نشود آدم عشق


نظرات 1 + ارسال نظر
ماهش شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 08:50 ب.ظ http://badeyedel.blogsky.com

خیلی باحال بود
لایک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد