چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

که بر صحیفۀ هستی رقم نخواهد ماند


ای رنج بی‌نشانه تمنّای کیستی

در تنگنای سینه تو غوغای کیستی


هر شب به طرزِ تازه‌‌ای از راه می‌رسی

با آه، بی‌مقدمه، انشای کیستی


زُل می‌زند به آینه چشمان سُرمه‌سود

تصویرِ من، سیاهِ تماشای کیستی


روز وصال هم برسد روز حسرت است

آخر مگر تو حضرتِ تنهای کیستی


مردم به من به چشم مجانین نظر کنند

اهل تغافلند که لیلای کیستی


در امتدادِ گیسویت این شامِ تار چیست

رزقِ پیالۀ غمِ فردای کیستی


رخصت بده که تیزیِ هر تیغ یک دَم است

خونی که ریختی به زمین، پای کیستی


؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد